کاربری جاری : مهمان خوش آمدید
 
خانه :: شعر
موضوعات

اشعار



مناجات سال نو با حضرت صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه

شاعر : نسیم سحر     نوع شعر : توسل     وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن     قالب شعر : غزل    

بهار، موسمِ احساس و عشق و شیدایی            بهار، فصلِ گل و سبزه است و زیبایی

امیـد، هـاتـفِ غـیـبـی به ما دهـد مـژده            بهـارِ ما، گـلِ نـرگـس تـویی و می‌آیـی


فـدا کنم بـه قـدومـت، تـمامِ هستیِ خود            تــوئـی ولــیِ خــدا، ای مـهِ اهـورایـی

یـقـیـنم آمـدنِ تـوسـت ای یـگـانـۀ دهـر            همیـن بس اسـت مرا، تا کـنم شکیبایی

: امتیاز

مناجات سال نو با حضرت صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه

شاعر : حسن لطفی نوع شعر : توسل وزن شعر : مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلین قالب شعر : غزل

و باز افسوس فروردین نشد اسفندها با تو            بیـا تا وا شود دل‌های ما از بنـدها با تو

زمانش می‌رسد جایِ غم و اندوه‌ها داریم            فـقـط لبـخـند‌ها لبـخـنـدها لبخـنـدها با تو


مبارک کُن زمین را و خودت را آفتابی کُن            که در عـالـم بپـیچـد آتشِ اسپـند‌ها با تو

ببر ما را به شادی‌های محض از تلخ کامی‌ها            دلم قرص است شیرین می‌شود این قندها با تو

تو ما را امتحان کردی و دیدی پایِ تو ماندیم             تو ما را خوانده‌ای محکم شود پیوند‌ها با تو

زمین این روزها غرقِ نشانی‌های موعود است            چه نزدیک است می‌آئیم با سربندها با تو

چه دارد خاک ما ایرانیان سهم تو می‌گردند            و عریان می‌شود شمشیرِ غیرتمند‌ها با تو

به جان چشم‌هایت حالِ حَوِل حالنا داریم            بیا تا راست باشد عاقبت سوگند‌ها با تو

: امتیاز

مدح و مناجات با حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه

شاعر : علیرضا خاکساری نوع شعر : توسل وزن شعر : مفعول فاعلاتن مفعول فاعلاتن قالب شعر : غزل

«بگذار تا بگریم چون ابر در بهاران»            در انـتــظـار روی مـاه تـوأم کـمـاکـان

حتی اگر که مُردم، یک دم بیا سراغـم            «کز سنگ ناله خیزد روز وداع یاران»


دل بـه نـکـاح داغ هـجـران تو در آمـد            جانی خدا به من داد آن هم فدای جانان

باشد خوراک چشمم یک کاسه خون همیشه            همراه شوق و حـسرت با گریۀ فراوان

تو ابر رحـمتی و من غـرق خشکسالی            راه نجـات من باش امشب بـبار باران!

رد تو را گرفتم در کوه و دشت و صحرا            وقتی که کوچ کردم از کوچه‌های تهران

عصیان رسید و با خود هرچه که بود را بُرد            با دستـمال اشکـت چـشـم مرا بـشوران

از کودکی نوشـتم« آن مرد خواهد آمد»            دارم امـیــد وصـلـت از اول دبــسـتـان

قاری «بقـیه‌الله خیر لکم…» که سر داد            یـاد تـو کـردم آقــا بـا آیــه‌هـای قـــرآن

یابن الحسن کجایی؟ سر می‌دهند با هم            لبنان، یمن، فلسطین، شام و عراق و ایران

کی می‌شود به شوق دیدار روی ماهت            با سیدی حسینی برخـیـزم از خـراسان

از کوفه کم ندارد شهری که در نبودت            همواره می‌فروشد دین را به قیمت نان

گـریه دوای درد است، آقا بقـول شاعر            «بگذار تا بگریم چون ابر در بهاران»

: امتیاز

مناجات با حضرت صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه

شاعر : محمد داوری نوع شعر : توسل وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : غزل

چه اشک‌ها که چـکـیده به پای آمدنت            بـیـا کـه جـان مـن آقـا فــدای آمــدنـت

ببخش که با عملم «تَحبس الدعا» شده‌ام            نـمـی‌رسـد بـه اجـابـت دعـای آمـدنـت


پس از هزار و صد وچند سال غیبت باز            به سـر نـیامـده این مـاجـرای آمـدنت؟

به سینه شوق تو دارم غـریبِ بی‌یاور            بـگـو چه کـار کـنـم من بـرای آمـدنت

چه سرنوشت سیاهی که می‌کشم عمریست            غـمِ نـبـود تـو را مـن به جـای آمـدنت

گذشت عـمـرم و شد پـیـر نوکـرت آقا            در انـتـظـار فـرج جـمـعـه‌های آمـدنت

به انتـهـای بـلا مـی‌رسد تـمـام جـهـان            زمــان اگـر بــرســد ابـتــدای آمـدنـت

بـیـا که از تـب دنـیـا و مـاجـراهـایـش            رسـیـده است به گـوشـم صدای آمدنت

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما پیشنهاد می‌کنیم به منظور انتقال بهتر معنای شعر بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید.

از اینکه با عملم «تَحبس الدعا» شده‌ام            نـمـی‌رسـد بـه اجـابـت دعـای آمـدنـت

مناجات با حضرت صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه

شاعر : یوسف رحیمی نوع شعر : توسل وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

این روزها که می‌گذرد، غـرق حسرتم            مــثــل قـنــوت‌هـای بــدون اجــابــتــم!

بسـته‌ست چـشم‌هـای مرا غـفـلت گـنـاه            تو حاضری! منم که گـرفـتار غـیـبـتم!


یک گـام هم به سـوی شـما بـرنـداشـتم            ای مرحـبا به این همه عـرض ارادتم!

خالی‌ست دست من، به چه رویی بخوانمت؟            دل خوش کنم به چه؟ به گناهم؟ به طاعتم؟

من هر چه دارم از تو، از این دوستیِ توست            خـیـری نـدیـده‌ای تـو ولی از رفـاقــتـم

بگـذر ز رو سـیاهی من، أیهـا العـزیز!            حـالا که سـویت آمـده‌ام غـرق حـاجـتم

بـگـذار بـا نـگـاه تـو مـانـنـد حُـر شـوم            با گـوشه‌چـشم خود بِـرَهـان از اسارتـم

آن روز می‌رسـد که فـدایـی تـو شـوم؟            مـن بـی‌قــرار لـحــظـه نـاب شـهــادتـم

: امتیاز

مناجات با حضرت صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه

شاعر : کاظم بهمنی نوع شعر : مدح و مناجات با ائمه وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : غزل

رسیده‌ام به چه جایی، کسی چه می‌داند            رفـیق گـریه کجـایی؟ کـسی چه می‌داند

میان مایی و با ما غریبه‌ای… افـسوس            چه غفلتی! چه بلایی! کسی چه می‌داند


تـمام روز و شـبت را هـمیـشه تـنهـایی            «اسـیر ثـانـیه‌هـایی» کـسی چه می‌داند

برای مردم شـهـری که با تو بـد کردند            چگـونه گـرم دعـایی؟ کسی چه می‌داند

تو خود برای ظـهـورت مـصـمّـمی اما            نـمی‌شـود که بیـایی کـسـی چـه می‌دانـد

کـسـی اگـرچـه نـدانـد خـدا که مـی‌دانـد            فـقـط مـعـطـل مـایی کـسی چـه مـی‌داند

اگر صحابه نباشد فرج که زوری نیست            تو جمعه جمعه می‌آیی کسی چه می‌داند

: امتیاز

مناجات با حضرت صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه

شاعر : وحید دکامین نوع شعر : توسل وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : مسمط

ســلام مـا بـه تـو ای تالـی کــتـابِ اللّه            سلام مـا به تو ای ملـجأ و اميد و پـناه
سلام ما به نـمـاز و قـنـوتِ تـو ای ماه            نـشـستـه‌ام سر راهت، در انتظارِ نگاه


از آن زمان که گدایم به درگهت، شاهم
الا که وعـدۀ حـقّـی، ظهور تو معهـود            مسیـرِ سـبز نـیایـش به جـمعۀ موعـود
به جز وصال تو هرگز نخواهم از معبود            تویی ز نالـۀ أمَّـنْ یُجـیبِ مـن مقـصود
خوشم که سوی تو افتاده مقصد و راهم
سـرور دیـدۀ غـمـدیـده‌ام شدم از دست            دوباره بُغض من و جمعه‌ها به هم پیوست
مـنم وَ قـافـیـه‌های شـده اسیـر شکـست            گسسته از همه پیوند و با غم تو نشست
به راه عـشق خودت کن همیشه آگاهـم
برای صدقِ سخن بر تو آورم دو گواه            دلی که سوخته از هجر و دیدگانِ به راه
اگر چـه توشـه ندارم به غیـر بارِ گناه            برای عاشق دل خسته کو به جز تو پناه
خلاف عاشقی است از تو جز تو را خواهم
شد از فراق تو بدر وجود من چو هلال            به هجر روی تو تا کی به سر بَرَم به ملال
چقـدر در طلبت شد ز دیده اشک زلال            به عشق روی تو تا کی زنم به حافظ فال
قـرار قـلـب غـمـیـنـم نــیـامدی مــاهـم
بیا که صحبت سقا و مشک و دیده شده            کنـار نهـر و شـریعه یکـی خمیـده شده
دو دست ساقی عطشان ز تن بریده شده            سری ز ضرب عمود عدو دریده شده
شـبـیه صبح و شب تو اسـیـر این آهـم

: امتیاز

مدح و مناجات با حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه

شاعر : محمّد قاسمی نوع شعر : توسل وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : تضمین

ناسپـاسی‌ست اگر مـایۀ عارش باشیم            بی تفاوت به غـم ایل و تبارش باشیم
اُف به دنـیا که نشد آیـنه‌دارش باشـیم            با کدام آبـرویی روز شـمارش باشیم


عصرها، منتظر صبح بهارش باشیم

هـر کـسی رابطـه با عـالـم بـالا دارد            دل و دین در گِرُوِ حضرت مولا دارد
دوست از دوست فقط دوست تمنّا دارد            کاروان سحـرش بهر هـمه، جـا دارد
تا که جا هست، چرا گرد و غبارش باشیم؟

درد اینجاست که از بس دل ما بی‌درد است            یازده قرن گذشته‌ست و بیابان گرد است
این همه غم چه به روز دل او آورده‌ست؟            سالها منتظر سیصد و اَندی مرد است
آن قَـدَر مَـرد نبـودیم که یارش باشیم

سر و کارش که به ما مردم خودخواه افتاد            یوسف از جهل خودی ها به تَهِ چاه افتاد
پس به زندان نه به اکراه به دلخواه افتاد            سـال‌ها در پی کـار دل ما راه افـتـاد
یادمان رفت ولی در پی کارش باشیم

گـیرم از لطف به ما نیز کمالاتی داد            فرصتی در پی جـبران خساراتی داد
موقـع گـریه به ما حـال مناجـاتی داد            گـیرم امروز بـه ما اذن ملاقـاتی داد
مرکبی نیست که راهی دیارش باشیم

چه قَدَر گوش نواز است صدای قدمش!            همه گویند که: عشق است صفای قدمش
می‌نویسیم پس از سجده به جای قدمش            ما چرا؟ خوب‌ترین‌ها به فدای قدمش
حیف او نیست که ما میثم دارش باشیم؟

سحری هم دَرِ این خانه به ما جا بدهید            مـژدۀ وصلِ مرا با گُـلِ زهـرا بدهید
گر چه امروز به ما وعدۀ فردا بدهید            هر گه آمـد خـبر رفـتن ما را بـدهـید
به گـمانم که بنا نیست کـنارش باشیم

: امتیاز
نقد و بررسی

شعر فوق تضمین غزل شاعر گرانقدر علی اکبر لطیفیان است؛ شعر تضمین شعری است که شاعر در استقبال از غزل شاعری دیگر برای هر بیت سه مصرع با وزن و قافیه مصرع اول می سراید، دو واقع سه مصرع اول سروده شده شاعر جدید و دو مصرع آخر سرودۀ شاعری است که غزلش تضمین شده است

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما پیشنهاد می‌کنیم به منظور انتقال بهتر معنای شعر بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید.

دوست از دوست فقط دوست تمنّا دارد            کاروان سحـرش مال هـمه، جـا دارد

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما با توجه به وجود ایراد یا ضعف محتوایی و معنایی در مصرع اول بیت؛ پیشنهاد می‌کنیم به منظور رفع ایراد موجود و همچنین انتقال بهتر معنای شعر بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید؛ وجود کلمه اگر در ابتدای شعر بیانگر شک و تردید است و صحیح نیست لذا لازم بود اصلاح شود

اگـر آمـد خـبـر رفـتـن مـا را بـبـریـد           به گـمانم که بـنا نیست کـنارش باشیم

مناجات با حضرت صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه

شاعر : فرزاد نظافتی نوع شعر : مدح و مناجات با ائمه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

تـنهـاتـرین امـام زمین، مـقـتـدای شهر            تنها، چه می‌کنی؟ تو کجایی؟ کجای شهر؟

وقـتی کـسی برای تو تب هـم نمی‌کـند            دیگر نـسـوز این همه آقا به پـای شهر


تو گـریه می‌کـنی و صدایت نـمی‌رسد            گم می‌شود صدای تو در خنده‌های شهر

تهمت، ریا و غیبت و رزق حرام و قتل            ای وای من چه می‌کشی از ماجرای شهر

دلخوش نکن به “ندبۀ” جمعه، خودت بیا            با این همه گـنـاه نگـیـرد دعـای شهـر

اینـجـا کـسی بـرای تو کـاری نمی‌کـند            فهـمـیده‌ام که خـسته‌ای از ادعای شهر

گـاه از نـبـودنت مـثلا گـریـه می‌کـنـند            شرمنده‌ام! از این همه کذب و ادای شهر

هر روز دیده می‌شوی اما کسی تو را            نشناخت ای غـریـبه‌ترین آشِـنای شهر

جمعه، غـروب… گریۀ بی‌اخـتیار من            آقــا دلـم گـرفـتـه شـبـیـه هـوای شـهـر

: امتیاز

مدح و مناجات با حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه

شاعر : حامد آقایی نوع شعر : مدح و مناجات با ائمه وزن شعر : مستفعلن مستفعلن مستفعلن فع قالب شعر : غزل

تقوا کمیتـش بی‌حضورت لنگ مانده            از این جهان آقا فـقـط نیـرنگ مانده

شوق ظهورت نیست در رأس دعاها            اما به ظاهـر ندبـه‌ها پُـر رنگ مانده


خالیست جای بـندگـان وقت مناجات            ادعـیه رفـتـه جـای آن آهـنگ مانـده

بر یـازده معـصوم دنـیا ظـلـم را دید            بر صفحـه تاریخ ما این نـنگ مانده

امروز هم دعـوا سَر نام عـلی هست            آقـا نیا اینجـا هـنوز این جـنگ مانده

ای ریـســمـان آمـده از سـمـت بــالا            چیزی ندارم در بَر اما، چـنگ مانده

باید به خود آیم که دیگر می‌شود دیر            چون تا ظهـور یار وقتی تنگ مانده

: امتیاز

مناجات سال نو با حضرت صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه

شاعر : هوروش نوابی نوع شعر : مدح و مناجات با ائمه وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : ترجیع بند

بیا که بی‌تو جهان، از گلایه لبریز است            بهار، بی‌تو به رنگ غروب پاییز است

بیا که فاجـعه می‌بارد از زمین و زمان            ز اشک و خون، دل یارانِ حق، گهر ریز است


بیا! به گـوش دل ما سرودِ مهـر بخوان            بیا که صحبت عشّاق، بس دل‌انگیز است

بیا! جهان زِ وجـود شهـیـد، رنگـین شد            بـیا که نـالـۀ انسـان، گـلایـه‌آمـیـز است

بـیـا که مـردم دنـیـا در انـتـظـار تـوأنـد

در آرزوی وصـال تو، بـی‌قـرار تـوأند

بیا که پیـش تو از روزگار، شکوه کنیم            ز درد و رنج برون از شمار، شکوه کنیم

ازین خـزان غـم‌افـزا، ازین شـبان سیاه            ز سوز و درد دل بی‌قرار، شکـوه کنیم

بـیـا کـه نـور بـگـیـریـم از فــروغ خـدا            ز تـیـره‌فـامی این شـام تار، شکوه کنیم

تو ای صلابت ایمان! تو ای نشانه نور!            بیا که در بر پـروردگار، شـکـوه کـنـیم

بـیـا که مـردم دنـیـا در انـتـظـار تـوأنـد

در آرزوی وصـال تو، بـی‌قـرار تـوأند

بـیا و چـهـره شب را سـتـاره‌بـاران کن            بهار و غنچه و گل را به شهر، مهمان کن

به زرد رویی گـل‌های پرشـکـسـته نگر            فضای خـاطـر افـسرده را گـلـستان کن

گرفته ظلمت شب، ره به کلبه‌های حزین            بیا! ز پرتو خود کـلـبه را چـراغان کن

ز سـنـگ فـتـنـه بی‌یـاوران کـافـرکـیش            شکـست شیـشه دل‌ها؛ بیا و احـسان کن

بـپا شده است خـدا را قـیـامـتی ز گـنـاه            بیا و گوشه چـشـمی به حـق‌پرستان کن

بـیـا که مـردم دنـیـا در انـتـظـار تـوأنـد

در آرزوی وصـال تو، بـی‌قـرار تـوأند

شـنــیــده‌ام که تـو از راه دور مــی‌آیـی            پـی رهــایــی خـلــقِ صـبــور مــی‌آیـی

عبور می‌کنی از راه‌های صعـب زمین            ز جـاده‌هـای بــدون عــبــور مــی‌آیــی

بسوی ظـلـمت خـاموش راهـیان حـیات            به کف گـرفـته طبـق‌های نـور، می‌آیی

چراغ عـدل به دست تو می‌شود روشن            چو گل شکفـته ز درک حضور می‌آیی

اگرچه قامت تو تا به کهکـشان خداست            تو شاد و خنده به لب، بی‌غرور می‌آیی

بـیـا که مـردم دنـیـا در انـتـظـار تـوأنـد

در آرزوی وصـال تو، بـی‌قـرار تـوأند

: امتیاز

مدح و مناجات با حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه

شاعر : اسماعیل فتحی نوع شعر : مدح و مناجات با ائمه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

هیچ امیدی نباشد بر من و احـوال من            مستحـق هیـچ پـروازی نـباشد بال من

كارهای من وصالت را به تاخیر افكند            بوی هجران می‌دهد پرونده اعمال من


من دگر آن نوكر خوب و قدیمی نیستم            این لباس نوكری گرید بر این احوال من

بارها دستم گرفتی و نمـك گیرت شدم            بارها شد، جای من تو آمدی دنبال من

بارها خوردم زمین از جا بلندم كرده‌ای            شكر یك نعمت نكرد آخر زبان لال من

یاد آن حال و هوای خلوت با تو بخیر            با دعای خویش ده تغییر سوء حال من

تـا دم آخـر مـنـم شـرمـنـده احسـان تو            من گنه كردم تو كردی گریه براحوال من

: امتیاز

مدح و مناجات با حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه

شاعر : یوسف رحیمی نوع شعر : مدح و مناجات با ائمه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : مثنوی

ای آفـتاب عشق و عـدالـت شتـاب کن            باز آ قـنـوت بـاغچـه را مستجـاب کن

این خاک تشنه بی‌تو به باران نمی‌رسد            بـاغ خـزان زده بـه بـهـاران نـمی‌رسد


خورشیدی و زمین و زمان در مدار توست            مولای من بیا که جهان بی‌قرار توست

تـنـهــا تـو مــنـجـی بـشـر و آدمــیـتـی            اصـلاً تـویـی که فـلـسـفـۀ خـاتـمـیـتـی

تو سِـرّ سـجـده‌هـای مـلائک بـر آدمی            تو رازِ سر به مُهرِ سحرهای عـالـمی

ماتمکـده‌ست کعبۀ بی‌تو، خـلـیل عشق            چشمان توست کعبه، بیا ای دلیل عشق

با صـد هـزار جـلوۀ مشـهـود می‌رسی            بــا نـغــمــۀ الــهــی داوود مــی‌رسـی

موسی شدی و طور به سویت شتافته‌ست            نیل است که به شوق تو سینه شکافته‌ست

سیـمای تو ز یـوسف مصری ملـیح‌تر            هـمراه تو مسـیح و تـو از او مسیـح‌تر

آیات حُسن و فضل و کمال تو بی‌حد است            خوی و خصال تو همه عین محمد است

هـمـراه تـوست معـجـزه‌های محـمـدی            داری به روی شـانـه عـبـای محـمـدی

مولا بـیـا به دین بـده روح دوبــاره‌ای            با ذوالـفـقـار فـتـح، شـکـوه دوبـاره‌ای

برپاست نهروان و جـمـل‌های دیگری            بیت الحرام و لات و هُبَل‌های دیگری

هـر سنگ را نگـاه تو سجّـیـل می‌کـند            یـا هـر پـرنـده را چـو ابـابـیل می‌کـنـد

باز آ که دست ظلـم و ستم را قـلم کنی            باز آ که بـاز عـدل عـلی را عـلم کـنی

بـاز آ که در مـدیـنـه قـیامت به‌پـا شود            صحن و سرای حضرت زهرا بنا شود

در چشم تو شکـوه الهی خلاصه است            صلح و جهاد تو همه عین حماسه است

در هـر نگـات نـور خـدا مـوج می‌زند            امـیّــد سـیــدالـشــهــدا مــوج مـی‌زنــد

آمیـزۀ صلابت و احـساس دیـدنـی‌ست            در قـامتت رشادت عـبـاس دیـدنی‌ست

سمت تو آب‌های روان سجـده می‌کنند            بر خاک پات مُلک و مکان سجده می‌کنند

بی‌انـتهـاست نـامـتـنـاهـی‌ست عـلـم تو            آئـیــنـۀ عــلــوم الـهـی‌سـت عــلــم تـو

تا واژه واژه‌ات مـلکـوت حـقایق است            در هر نگات جلوۀ صد صبح صادق است

داری به دوش پـرچـم باب الحـوائجـی            در دست تـوست خـاتم باب الحـوائجی

چـشم رئـوف تـوست بهـشت بـرین ما            نـور ولایـتت شـده حِـصن حَـصیـن ما

دلبستگی به رحمت تو در نهاد ماست            پلکی بزن، نگاه تو باب المـراد ماست

شوق تو در هـدایت ما بی‌نهـایت است            چشمان روشن تو چراغ هـدایت است

برپا شده‌ست در دل عالم چه محشری            دیگـر بـتاب مـاه خـدا! یابن عـسکـری

مـن تـشـنـۀ نـگـاه تـوأم أیـهـا الـعـزیـز            دلـتـنـگ روی مـاه تـوأم أیهـا العـزیـز

تا کی نصیب ماست «اَرَی الخَلق» و «لا تُری»            کی می‌شود نوای «اَنا المَهدی» تو را

از سمت کعبه بشنوم ای جانِ جانِ جان            عَجّل عَلی ظُهُورِکَ یا صاحِبَ الزّمان

: امتیاز

مدح و مناجات با حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه

شاعر : محسن راحت حق نوع شعر : مدح و مناجات با ائمه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

بی‌تو عمرم می‌رود در قهقرایِ بی‌کسی            ترس دارم از غم و درد و بلایِ بی‌کسی

پشتِ من خالی نکن تکیه به دستت داده‌ام            چون نمی‌سازد به دل؛ حال و هوایِ بی‌کسی


بی‌کـسـی آمیـخـتـه بـا نـامِ زیـبـایِ شـمـا            خوب می‌فهمی مرا ای مقـتدایِ بی‌کسی

ای امـامی که تـمـامِ امّـتت در غـفلت اند            سـال‌ها پـوشـیـده‌ای آقـا ردایِ بـی‌کـسی

بی‌کسی‌ات شد سبب تا از خودم غافل شوم            من کجا و صحبت از شورو نوایِ بی‌کسی

یوسف زهرا! غمت را با کسی تقسیم کن            ورنه می‌افـتی ز پـا ای آشـنایِ بی‌کسی

هر کجا که می‌روی یادی کن از این بی‌وفا            در مدیـنه یا نجـف یا کـربـلای بی‌کسی

: امتیاز

مناجات با حضرت صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه

شاعر : وحید محمدی نوع شعر : مدح و مناجات با ائمه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

خواسـتم نـزدیک‌تر باشـم به آقـایم نشد            تا بگـیـرم دامن لطـف تو مـولایـم نشد

خواستم از معصیت دوری کنم، آدم شوم            بندها را وا کـنم از دست و پاهایم نشد


ندبه‌های جمعه را هی خواب می‌مانم ببخش            سر به زیرم که میان روضه پیدایم نشد

ظاهـراً ذکـر تو را می‌گـویم اما باطـناً            در میان عاشـقـانت باز هـم جـایم نـشد

راه دیدار تو اینبار از حرم شد باز، حیف            خواسـتم تا محـضر تو با سرم آیم نشد

گفتمت یک بار در خوابم بیا، جانِ حسن            سر به خاک مقدمت ای یار می‌سایم، نشد

دائماً می‌چرخم آقا جان به دور معصیت            از دو چشم خیس تو هربار، پروایم نشد

کربلایم دیر شد، دارم خجالت می‌کشم            آه آقا جان بگـو که وقت امضایم نشد؟

: امتیاز

مدح و مناجات با حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه

شاعر : محمد قاسمی نوع شعر : مدح و مناجات با ائمه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

ای آشـنـای ایـن دل درد آشـنـای مـن            روز فـراق تـو شـده شـام عـزای من

دارم ‌دوباره‌ سر به‌هـوای تو می‌شوم            حالا که ‌نیـست‌ هـیچ‌دلی مبـتـلای من


چون‌ گوشه‌گیر کرده مرا درد غُربتت            حرفی نمی‌زنـد کـسی از اِنزوای من

یا مرگ‌ یا وصال‌ تو با خواست خودت            نزدیک می‌شود‌ به اجابت دعـای من

یـا ایّـهـا الــعــزیــز؛ ذلـیــلانـه آمــدم            بلکه دوباره درگـذری از خـطای من

هرطور میل توست مرا از خودت بران            کـاری نـکـرده‌ام که بـمانی برای من

شـایـد گـرفـتـه آه تـو دامــان بـنـده را            وقـتی‌ شـدیـدتـر شده درد و بلای من

حـتـمـاً مُـقـصّـرم که جـوابـم‌ نـداده‌ای            یا آشـنا نـبـوده به‌ گوشَت‌ صدای‌ من؟

تنها دلم‌ بهگفتن‌”یابن‌الحسن”خوش‌است            از من مگیر دلخوشی‌ام را خُدای من

: امتیاز

مناجات سال نو با صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه

شاعر : محمد مهدی عبداللهی نوع شعر : مدح وزن شعر : مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلین قالب شعر : غزل

بهار از راه می‌آید، ولى دل‌ها بهارى نیست            میان سفره‌ها عیدى، به جز چشم انتظارى نیست

نمی‌خواهم شود تحویل سالى بی‌گل رویت            بهاران جاى خود اما مرا لیل و نهارى نیست


چه عیدى و چه تبریكى؟! بهار و فصل دلتنگى!            بدون نرگس چشمت، شكوه سبزه زارى نیست

به هر گل می‌رسم آرى، نمی‌یابم نشان از تو            در این باغ پر از گلشن، مگر نقش و نگارى نیست!

سلامى از سر خجلت، نثار ماه باید كرد            كه بعد از سالها هم سیصد و اندى، نه! یارى نیست

گل نرگس اجابت كن، دعاى آخر خود را            چرا در كوچه باغ دل، هواى عشق جارى نیست؟

: امتیاز

مناجات سال نو با صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه

شاعر : مرضیه عاطفی نوع شعر : مدح وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

خورده آقاجان گره بر کارِ عالم! ألعجل            عیدهـایـمان گرفـته رنگِ مـاتـم! ألعجل

برنگشتی از سفر! تحویل شد امسال هم            بی‌حضورت با دلی آکنده از غم! ألعجل


چشممان بر راه ماند و آه بر لب بغض کرد            عمرِ بی‌حاصل گذشت و رفت کم کم! ألعجل

روزها و هـفـته‌ها و مـاه‌هـا و سال‌ها...            قامتِ تقـویم‌ها شد از غـمت خـم! ألعجل

ذکر«حوّل حالنا»مان با تو «أحسن» می‌شود            ای بهـارِ بکـر! ای بـارانِ نـم نـم! ألعجل

ندبه خواندیم و میانِ گریه عرضه داشتیم            دردهامان مانده بی‌دارو و مرهم! ألعجل

حالمان آشوب شد، دربِ حرم‌ها بسته شد            سخت اوضاعِ جهان شد نامنظّم! ألعجل

کعبه خلوت کرده دورش را به عشقِ دیدنت            موج برمی‌دارد از شوقِ تو زمزم! ألعجل

آخـرین فـرزنـدِ مـولانـا أمیـرالمـؤمنـین            حقّ مطلـق! یا ولی اللهِ الأعـظم! ألعجل!

: امتیاز

مناجات سال نو با صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه

شاعر : محسن راحت حق نوع شعر : مدح وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : غزل

جای دارد که معـطّر بـشوم سالِ جدید            تـوبه‌ای کرده؛ مطهّر بشوم سالِ جدید

بهرِ تعـجـیلِ فـرج کاش دعـایی بـکـنم            وَ اسـیـرِ غـمِ دلـبـر بـشوم سـالِ جـدید


گرچه که غوطه ورم بینِ گناهانِ زیاد            مـددی گـر بـرسد در بشوم سـالِ جدید

خسته از خویشتنم وای ازین نَفسِ پلید            کاش یکِ آدمِ دیگـر بـشوم سالِ جـدید

واقعـاً شیـعـه خـوبـی که نـبـودم اصلاً            می شود شیعۀ حـیدر بشوم سالِ جدید؟

شــدم آلــودۀ دنــیـا و فــرامــوش شـده            دارم امّـید که نوکـر بشـوم سالِ جـدید

به غـبارِ قـدمِ حـضرت صـدیّـقـه قـسم            آخـرش کـشتۀ مـادر بـشوم سالِ جـدید

یا مُحوّل: عوضم کن که بریدم ز خودم            باعـنایـاتِ تو برتر بـشـوم سالِ جـدیـد

: امتیاز

مدح و مناجات با صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه

شاعر : احسان نرگسی نوع شعر : توسل وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : غزل

ما همانیم که از عشق تو غفلت کردیم            با هـمه آدمـیان غـیر تو خـلـوت کردیم

جای خالی تو را هیچکس احساس نکرد            به گمانم که به دوری تو عادت کردیم


جمکـران هم که رسیدیم، به جای ندبه            فقط از حاجت خود پیش تو صحبت کردیم

سال‌ها می‌گـذرد…منـتظری برگردیم!            پس مشخص شده مائیم که غیبت کردیم

نـمک سفـرۀ تان را همه خـوردیم ولی            با گناهان، به همین سفره خیانت کردیم

دلـمـان از همۀ مـردم عـالـم که گرفت            گریه کردیم و سپس سجده به تربت کردیم

هر کجا ذکر حسین است همانجا حرم است            قبل هـیئت همگی قـصد زیارت کردیم

اربعـین با هـمه دنـیا به دل جـاده زدیم            لذت عـشق تو را با همه قسمت کردیم

: امتیاز

مناجات روز جمعه ای با صحب الزمان عجل الله تعالی فرجه

شاعر : محمدعلی بیابانی نوع شعر : توسل وزن شعر : فاعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : غزل

بی‌قـراریم چـون پـریـشـانـیـم            چون پـریشان درد هجـرانـیم

بـاز هـم جـمـعه آمـد و بی‌تـو            نـدبـه‌های فـراق می‌خـوانـیـم


شـاید اینـجـایی و نـمی‌بـیـنـیـم            یا كه هستی؛ كجا؟! نمی‌دانیم

بی‌قـراری جـمعـه‌هـای تو را            چند قـرن است ابـر بـارانـیـم

صــبـح، امـــیـــدوار آمـدنـت            عـصـر، از خـیـل نا امیـدانیم

گرچه این اشكها برای تو نیست            مــا پـریــشـان لـقـمـۀ نـانــیـم

كاش روزی به خویش می‌دیدیم            چون تو صبح و مساء گریانیم

صبح گـریـان رأس بی‌پـیكـر            عصر گریان جـسم عـریانـیم

صبح گـریان طفـل بی‌شیـریم            عصر گریان شاه عـطـشانـیم

: امتیاز